به کوشش: رضا باقریان موحد




 

هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمائل *** هر کاو شنید گفتا لله درّ قائل
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول *** آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید *** از شافعی نپرسند امثال این مسائل
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم *** گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری *** مرضیه السّجایا محموده الخصائل
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت *** و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مائل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم *** وز لوح سینه ی نقشت هرگز نگشت زائل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است *** یا رب ببینم آن را در گردنت حمائل


1.هر نکته و سخن نغز و لطیفی که در توصیف آن زیباروی خوش خلق و نیکوسرشت بیان کردم، هر کس که آن را شنید، مرا تحسین کرد و مورد ستایش قرار داد و گفت:خداوند به گوینده ی آن خیر و خوشی دهد.
2.به دست آوردن عشق و رندی در ابتدا آسان و راحت به نظر می رسید، ولی سرانجام جانم در راه کسب این فضیلت ها و هنرها سوخت و رنج فراوان دید.
3.حلاج، حق عشق را ادا کرد و بر بالای دار شیواترین شعر را سرود.این گونه دقایق عرفانی و مسایلی چون عشق و رندی را از امثال حلاج باید پرسید نه از امثال شافعی.
4.گفتم:چه وقت بر جان ناتوان و رنجور من رحم می کنی و کی روزگار هجران تمام می شود؟ گفت:آن هنگام که تو به خود و هستی خود نیندیشی و پاکبار راه عشق باشی.
5.عاشق یاری گستاخ، زیبا، نازنین و دلربا شده ام.نگاری که اخلاق او پسندیده و صفات او مورد ستایش است.
6.مانند چشمان مست و خمارآلود تو غرق در انزوا و اوج تنهایی بودم و حالا چون ابروی کمانی تو که متمایل به چشمان مستت است، متوجه و شیفته یاران شدم.
7.آن قدر گریستم و از اشک چشمانم صد بار طوفان نوح برپا کردم، ولی این همه اشک که باید چون سیل همه چیز را می شست و می برد، هرگز خیال و عشق تو را از دل من پاک نکرد و تصویر آن را محو ننمود.
8.ای معشوق!دست حافظ مانند دعای چشم زخم است و برای دفع چشم زخم می تواند مؤثر باشد؛ خدا کند که آن را مانند حمایل به گردنت بیاویزی.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول